خواب ناغافل من و اولين اشكهاي دخترم
دختر گلم امروز خيلي روز بدي را شروع كردم . صبح بيدار شدم تا شير بهت بدم و بيام سر كار . داشتي شير ميخوردي ، منم يه لحظه خوابم برد و اصلا متوجه نشدم كه غلت زدي و از تخت افتادي پايين . هم من خيلي ترسيدم هم تو . هنوز هم داره تو بدنم ميلرزه و اين اولين باري بود كه به غير از موقع واكسن زدن اينطوري گريه كردي و اشك ريختي . تمام وجودم به درد آمده بود و بيشتر ناراحتيم به خاطر اينه كه خودم را مقصر ميدونم . با اينكه اصلا" سرت قرمز نشد و ورم نكرد، تا 1 ساعت پيش خيلي نگرانت بودم چون يه بار بالا آوردي اما خدارا شكر مامان زهره خبر داده كه حالت خيلي خوبه ، شيرت را خوردي ، خوابت را رفتي و حالا داري بازي ميكني و هيچ مشكلي نيست .
دخترم از اين به بعد خيلي بيشتر حواسم را جمع ميكنم قول ميدم . درد ذره اي از وجود تو همه وجودم را به درد مياره نازگلكم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی