یک ماه عشق ، یک ماه زندگی ، یک ماه رستا
گل دخترم یک ماه از تولدت میگذرد و این یک ماه هر آنچه بود فقط تو بودی .....
برای من و برای همه اعضای خانواده مان ، یک ماه با عشق گذشت ، همه چیز وقف تو هست ، چه بخورم که برای رستا شیر داشته باشم ؟ چه بخورم که برای رستا نفخ نداشته باشد ؟ چه بپوشم که دخترم راحت و آسوده شیر بخورد ؟ کی بخوابم که رستا هم خواب ناز باشد و خلاصه که همه چیز برای راحتی تو هست وبابایی همه تلاشش را برای آرامش من و دخمل قشنگش میکنه و همه اینها از دل و جونه .آنقدر راحت در آغوش بابایی به خواب میری که من تعجب میکنم و مطمئنم که فقط عشق است که اینچنین عشق می آفریند .....
مادر بزرگ و پدربزرگ هایت و خاله ها و دایی و عمه ها هر روز چندین بار چویای احوالت می شوند، تو اولین نوه این خانواده ای و همه عاشق تو هستند و هر کس هر کاری از دستش بر می آید کوچک و بزرگ برای ناز گل انجام می دهد ولی تا کنون بیشتر ار همه زحمتهای ما به گردن مامان زهره بوده است
الان که دارم این مطالب را مینویسم در آعوشم به خواب رفته ای و من ار دیدن آرامشت هنگامی که در آغوشم هستی غرق لذت می شوم ، آرامش و امنیتی که گویا هیچ کس دیگری نمی تواند اینگونه به تو دهد و من به خودم می بالم و آن را مدیون خدای مهربونم و تو هستم ، دوست دارم تا ابد در چنین حالتی بنشینم . شاید هم من دارم همه آرامشم را از تو میگیرم دخترکم بله وقتی خوب فکر میکنم میبینم که اینگونه است تو باعث آرامش منی عزیز دلم
از 14 دی ماه تا 6 ماه بعد تعطیل رسمی است فقط برای تولد رستا ..........