دختر گل ما، رستا ،دختر گل ما، رستا ،، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

مسافر كوچولوي ما

مامان خود خواه

1392/9/29 21:18
نویسنده : نگارينا
133 بازدید
اشتراک گذاری

عسلکم داریم به نقطه پایان این مرحله از عاشقانه مان نزدیک میشیم قلبو یه فکری این روزها خیلی ذهن منو درگیر کرده ابلهو اونم اینه که چقدر دوست دارم که تو را با بقیه شریک بشم و آیا اصلا دوست دارم ؟

 

 

نه ماهه که ما با هم همه جا بودیم خوابیدیم ، بیدار شدیم ،غذا خوردیم ،خندیدیم و گریه کردیم و کسی به این خلوت دو نفره ما راهی نداشت بغلاما از این به بعد تو دیگه متعلق به همه میشی به بابایی و پدربزرگ  ها و مادر بزرگ هات ، دایی ، خاله ها و عمه هات و من نمیدونم چقدر قدرت تحمل این شراکت را دارم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خجالت

 

 

شاید این حرف را از روی خودخواهی میزنم و یا شاید هر کس این حرف را از من بشنوه فکر کنه من دارم ناسپاسی خدای رحمان را میکنم ناراحت اما واقعا اینطور نیست فقط دعا میکنم که همه اون جوری که من تو را دوست دارم تو را بخواهند تا معنی سخنم را درک کنند قلب اما آنچه مسلمه اینه که برای دیدنت هم لحظه شماری میکنم و این احساسات متناقض این روزهای منو پر کرده  مژه

 

راستی نمیخواستم در مورد سوتی که چند شب پیش داده بودم چیزی بنویسم ولی حالا مینویسم .چشمک قضیه از این قرار بود که نزدیکهای نیمه شب بود و ما با هم بیدار بودیم ، یه دفعه به ذهنم رسید که متن اس ام اسی را که میخوام برای دوستام به مناسبت ورود جنابعالی بفرستم را آماده کنمهورا ، خلاصه که لیست دوستام را انتخاب کردم و متن را نوشتم و داشتم هنوز روش فکر میکردم که دیدم ای وااااااااای برای همه فرستادم وقت تمام( امان از این گوشی های لمسی ) انگار یه سطل آب سرد روی سرم ریختن و کاری هم از دستم بر نمی اومد به غیر از ارسال تکذیبیه ورود شما خانوم گلخنثی و به این ترتیب ما تا فردای اون روز داشتیم همچنان خجالت میکشیدیم خجالتو برای دوستان توضیح میدادیم . اینم  از ماجرای سوتیاوه . امیدوارم خاله سارا به شجاعت مامانت افتخار کنه قهقهه چون فکر میکرد من جرات گفتنش را ندارم از خود راضی

 

 

لحظه ديدار نزديك است ...

 

باز من ديوانه ام، مستم .

 

باز مي لرزد، دلم، دستم .

 

باز گويي در جهان ديگري هستم .

 

هاي ! نخراشي به غفلت گونه ام را، تيغ !

 

هاي ! نپريشي صفاي زلفم را، دست!

 

آبرويم را نريزي، دل !

 

 اي نخورده مست

 

لحظه ديدار نزديك است .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

دلسارا
29 آذر 92 18:45
خاله نگار شجاعم.... رستا باید به تو افتخار کنه . وگرنه خودم آبروت رو همه جا می بردم . این احساس تو رو من هم داشتم. اما بچه هر چی بیشتر از اطرافش محبت بگیره بالنده تر میشه . ماشی میگه محبت بچه رو میسازه . انرژی مثبت میگیره . خودش هم مثبت میشه . آدم های منفی محبت ندیدن . من مطمئنم رستا دوست داشتنی میشه . به خاطر عشقی که از اطرافیانش میگیره . اما هرگز عشق تو قابل مقایسه با عشق اطرافیانت نیست . چون عشق مادر به فرزند عشق آسمانی هست . جنسش از آسمون هست . عشق باقی آدم ها به رستا از جنس عشق زمینی هست . تو این رو از نگاه رستا می فهمی . خاله اش به قربونش بره .
نگارينا
پاسخ
مرسی از حرفهای ارزشمند و دلگرم کننده ات سارا جون
خاله زهرا
30 آذر 92 8:26
بی شک جهان را به عشق کسی آفریده اند چون من که آفریده ام از عشق جهانی برای تو . . . خاله جوني بي صبرانه براي اومدنت لحظه شماري مي كنيم ......
سیده فاطمه
30 آذر 92 10:58
بذار بیاد حست فرق می کنه چون دوستش داری دوست داری همه دوسش داشته باشن و طاقت کمترین بی محبتی رو از طرفا آدما بهش نداری مطمئن باش از اینکه غرق محبتش کنن لذت می بری