آغاز ماه هفتم
عسلکم از امروز وارد ماه هفت می شویم و سه ماهه سوم را شروع میکنیم ، امیدوارم این سه ماه باقیمانده را هم به سلامتی و خوبی طی کنیم و آغاز زندگی سه نفری مون را با هم جشن بگیریم . خوشگلم تازگیها خیلی حرکاتت قوی تر شده و بعضی وقتها هم به حرفهای من عکس العمل نشون میدی و من عاشق این حرکاتت هستم . عاشق این هستم که صبحها با حرکت های تو بیدار میشوم و شبها نیز آخرین چیزی که احساس میکنم حرکت تو در درونم است . از اینکه یک انسان در درونم در حال شکل گیری است که از وجود خودم و عزیزترین فرد زتدگیم است به خودم میبالم و بی اندازه مسرورم و بابت همه این احساسات و تجربیات گرانقدر اول از همه سپاسگذار پروردگار بزرگ و بعد از آن مدیون وجود نازنین تو ام .
میدونم که بابایی هیچوقت این احساسات را درک نمیکنه ولی او هم به شیوه خودش عاشق توست و کم کم داره پدر شدن را تجربه میکنه.
در ضمن دو روزه جنابعالی پشتتون را به ما کردین و ما فشار قمبلتون را اجساس می کنیم ، اینم واسه خودش عالمی داره
پی نوشت : راستی خاله بهار هم داره مامان میشه و من خیلی براش خوشحالم ، ار امروز باید یه عالمه برای خاله متین دعا کنیم چون من مطمئنم این ماه نی نیش بر میگرده
اگر دریای دل آبیست...
تویی فانوس زیبایش..
اگر آینه یك دنیاست..
تویی معنای دنیایش
تو یعنی دستهای گل را....
ز آن سوی افق چیدن
تو یعنی پاكی باران....
تو یعنی لذت دیدن...
تو یعنی یك شقایق را ...
به یك پروانه بخشیدن...
تو یعنی از سحر تا شب به زیبایی درخشیدن..
تو یعنی یك كبوتر را
ز تنهایی رها كردن...
خدای آسمانها را... به آرامی صدا كردن...
تو یعنی مثل نیلوفر همیشه مهربان بودن..
تو یعنی باغی از مریم...
تو یعنی كهكشان بودن....
تو یعنی چتری از احساس برای قلب بارانی
تو یعنی پیك آزادی....
برای روح زندانی...
تو یعنی در زمستانها... به فكر پونه افتادن.
تو یعنی روح باران را...متین و ساده بوسیدن...
و یا در پاسخ یك لطف... به روی غنچه خندیدن...