دختر زبون دراز
سلام دخترکم
روزها داره یکی یکی میگذره و ما به روز موعودمون نزدیک میشیم ولی هنوز با بابایی سر یه اسم خوشگل برای شما به توافق نرسیدیم آخه خیلی کار سختیه ، اسمی که یک عمر باید باهاش زندگی کنی و باید دوستش داشته باشی و بهش افتخار کنی ولی ما سعیمون را میکنیم .
این هفته یکم سرمون شلوغه چون 5 شنبه عروسی دایی نیما هست و ما گرچه نمیتونیم کار خاصی به خاطر خوشگل مامان انجام بدیم ولی کمی درگیری ذهنی داریم ،انشا... که همه چی به خیر و خوبی انجام میشه
راستی یادم رفته بود برات بگم که هفته پیش که رفته یودیم سونوگرافی برای آقای دکتر زبون دراوردی اولش آقای دکتر گفت : دخترک برو برای بابات زبون در بیار ولی بعدش خندید و یواشکی به من گفت چون الکی به دخترت تهمت زدم که کلیه و کیسه آبش بزرگتر از حد نرماله این کار را کرد . راست میگه عسلم ؟؟!!!یعنی تو از حالا اینقدر میفهمی . اینا که همه اش شوخی بود اما من همیشه دوست دارم دخترم با ادب و خانوم باشه و مطمئنم که هست
من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مبهم تو را دوست دارم
سلامی صمیمی تر از غم ندیدم
به اندازه ی غم تو را دوست دارم
بیا تا صدا از دل سنگ خیزد
بگوییم با هم: تو را دوست دارم
جهان یك دهان شد هم آواز با ما:
تو را دوست دارم، تو را دوست دارم