آخرين ماه اولين سال دختركم
خوشگل ماماني وارد آخرين ماه از اولين سال زندگيت شديم . در اين نوشته فقط ميخوام بنويسم كه نفسم به نفست بنده . لحظاتي كه كنارتو هستم، با هم بازي ميكنيم ، بهت غذا ميدم ، پوشكت را عوض ميكنم و همه و همه بهترين اوقات زندگيم است ولي وقتي در آغوشم ميخوابي نابترين اين لحظات است ، وقتي كه با نفسهات گونه هايم را نوازش ميدهي . ديشب وقتي بغلم بودي و به من چسبيدي فكر كردم كه بچه ها چقدر به مادرانشون وابسته هستن و يك لحظه فكر كردم كه اگر من نباشم چقدر به تو سخت خواهد گذشت و از خدايم خواستم كه نذاره هيچ فرزندي تا وقتي كه خودش عاقل و بالغ و مستقل نشده غم بي مادري را تجربه كنه. دلم نميخواست اين پست رنگ و بوي غم داشته باشه اما اين فكري بود كه لحظه اي تنم را لرزاند و خواستم بدوني كه ديگر زنده بودنم هم فقط به خاطر توست .
این عشق ماندنی
این شعر بودنی
این شعر خواندنی
این شعر ماندنی
این شور بودنی
این لحظههای پرشور
این لحظههای ناب
این لحظههای با تو نشستن
سرودنیست ........