و باز ديدار با آقاي مهرباني
دختركم امروز عازم ديار مشهد ميشويم ، سال گذشته وقتي رفتيم كه تو هنوز تو دلم بودي و فكر كنم تازه فهميده بوديم كه من حامله ام . من و بابايي يه عالمه راز و نياز و دردو دل كرديم تا شما سالم به دنيا بياي و امسال با هم راهي زيارت بشيم . اول از همه با هم براي همه بانوان منتظر ني ني دعا ميكنيم و بعد براي سالم به دنيا اومدن همه ني ني هايي كه تو دل مامانشونن و براي همه بچه ها ، براي سلامتيشون ، براي سر به راهيشون و براي اينكه فرزند صالحي باشن ، براي همه مامانها كه به خوبي از پس تربيت بچه هاشون بر بيان و خداي مهربون بينش و روش درستي را بهشون راهنمايي كنه و براي همه باباهايي كه براي تامين خانواده شون زحمت ميكشن ، براي همه مادر بزرگ ها و پدر بزرگهايي كه بعد از بزرگ كردن بچه هاشون حالا دغدغه نگهداري نوه هاشون را دارن و براي همه خاله ها و دايي ها و عمه هاي مهربون دنيا ..............
از سردي هوا و سرما خوردن تو ميترسم اما از طرفي هم دلم قرصه كه خودش از تو حفاظت ميكنه . قراره مامان زهره و مامان جون هم مارا در اين سفر همراهي كنن و خدارا شكر نيروي كمكي زياده و ميتونيم از پس شيطونيهاي تو بر بيايم .
اين روزها سرعت يادگيريت خيلي بالا رفته و همه چي را به سرعت ياد ميگيري و تقليد ميكني ، اينقدر زيبا بوس ميفرستي كه طرف مقابل را ذوق مرگ ميكني ،موش شدنت هم خيلي بامزه و ديدنيه و حتي الو كردنت ، خلاصه كه هر روز يك شيطوني جديد ، يك كار جديد و من نفس زنان هم بايد دنبال تو بدوم و هم كارهاي خونه و غذاي تو و غذاي خودمون و تمييز و مرتب كردن خراب كاريهات و تازه همه اينها بعد از خستگي محل كار و اومدن به خونه شروع ميشه . بعضي وقتا فكر ميكنم چقدر قبلا" وقت آزاد داشتم و نميدونستم و يا شايد قبلا" همه وقتم را بيهوده ميگذروندم اما الان صرف دختر مهرباني ميشه كه همه دنياي من و باباشه
کاش میدیدم چیست
آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاری است
وقتی که تو لبخند نگاهت را به سويم میتابانی........