دختر گل ما، رستا ،دختر گل ما، رستا ،، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 24 روز سن داره

مسافر كوچولوي ما

اين به افتخار دلسا جونه كه امروز به دنيا مياااااااااااااد

1392/4/17 11:30
نویسنده : نگارينا
228 بازدید
اشتراک گذاری

منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست می دارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو می گوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا، من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی . یا خدایی، میهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را. بجو مارا، تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم، آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم. تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی، ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را.
این منم پروردگار مهربانت. خالقت. اینک صدایم کن مرابا قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام. آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو، جزمن کس دیگر نمیفهمد. به نجوایی صدایم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان، رهایت من نخواهم کرد

پي نوشت 1 : ميگو كوچولوي من انشا... ما هم چنين روزي را جشن  بگيريم قلب

پي نوشت 2 : البته با تشكر از خاله متين كه اين شعر زيبا را گذاشته بود ماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله زهرا
11 تیر 92 8:43
خواب دیده ام دست های من آشیانه تو می شود. قطره قطره قلب کوچکم آب و دانه تو می شود. میوه ام: سیب سرخ آفتاب. برگ های تازه ام: ورق ورق نور ناب دوستون دارم........
متين
11 تیر 92 9:00
خوشحال شدم گذاشتي تو وبلاگ دلبندت مامان نگار... الهي دلسا جوني... و چون روزى مقدر او از ناف مادر برید، فرشته او را نهیب زند و از هراس وارو شود، و سرش بسوى در خروج آید، و چون به زمین افتد، هراس عظیم و شکنجه دردناکى او را فرا گیرد، اگر باد، یا برخوردى از دستى باو رسد چنانست که کسى را پوست کنند، گرسنه شود و نتواند خوراک جوید، تشنه شود و نتواند آب جوید، دردناک گردد و فریادرس نتواند جست، و خدا تعالى مهر و دوستى مادر بر او گمارد که با جان خود او را از گرما و سرما نگهدارد، و قربانش رود، و چنانش مهر ورزد که چون سیر باشد از گرسنگى خود باک ندارد، و او که سیراب شد، تشنگى خود را از یاد برد، و پوشش او را بر خود مقدم دارد و خدا روزیش را در پستان مادرش نهاده، از یکى خوراک گیرد و از دیگرى نوشابه...
سارا و دلساش
16 تیر 92 16:02
اشكام بند نمياد عزيزم يك دنيا ممنون