و باز هم روز اول مهر
من نميدونم چه حس و حالي داره اين روز اول مهر كه من هميشه با يك سري احساسات متناقض تجربه اش ميكنم ، هيجان و اضطراب را با هم داره، فرقي هم نميكنه چه موقعي كه مدرسه يا دانشگاه ميرفتم و چه حالا كه فقط نظاره گرم .حس خوبي كه شايد با بچه هاي اين دوره زمونه كمي غريبه باشه ، حس خوب ديدن همكلاسيها بعد از سه ماه، بازي لي لي، كلاس نقاشي و زنگ ورزش ،طعم خوشمزه نون و پنير و گردويي كه براي زنگ تفريح داشتيم ، بوي مهر واقعا فرق داره بوي ليمو شيرين و سيب ميده و صداي خش خش برگ.
هميشه يه حس دلهره و اضطراب هم با خودش داشته اينكه توي كدوم كلاس باشي و با كدوم معلم آيا سختگيره يا خوش اخلاق و دوباره امتحان و ثلث اول و دوم و سوم .ليست خوبها و بدها و ضربدر ي كه جلو اسمها ميخورد، كارت آفرين و صدآفرين و هزار آفرين و جايزه اي كه مامانها قايمكي مياوردن و به معلم ها ميدادن و در نهايت از دست دادن خواب خوش صبح. وقتي مهر شروع ميشه روزها كوتاه تر ميشه و دلگيرتر ، ،جمعه ها يه حس ديگه اي داره و غروبش غم انگيز ميشه . خلاصه كه فصل قشنگ خدا شروع ميشه
من امروز بچه ها را با لباس نو ميديدم و باز هم فكر كردم كه روز اولي كه تو بخواي بري مدرسه چه حال و هوايي خواهي داشت ؟؟؟ توي لباس فرم مدرسه ات با دندونهايي كه افتاده چه شكلي خواهي شد دختركم ؟؟؟؟
مهر آمد و مهر من به تو بيشتر
در مكتب عشق تو من مهر آموختم