سه ماهگی
گل دخترم سه ماه گذشت و تو امروز سه ماه و پنج روز داری ، چه روزهایی را با هم گذروندیم هم شیرین بوده هم سخت بوده و هم پر از استرس ولی با نگاه کردن به صورت تو همه چیز جایش را فقط و فقط به عشق میده
من گفته بودم که تو خیلی کنجکاو و فضولی و همه جا را با دقت برانداز میکنی اما فکر نمیکردم اینقدر زرنگ هم باشی چون دیروز در کمال تعجب دیدم که غلت زدی و من اول خیلی تعجب کردم و باورم نمیشد ولی وقتی دوباره این کار را تکرار کردی بغلت کردم و غرق بوسه
خیلی لحظه قشنگی بود نازگل خانم
چند روزه حرف زدنت تغییر کرده و بیشتر شبیه غر زدن شده اما در کل شما دختر خیلی خوش اخلاقی هستی و من مامان خوش شانسی
دکتر هم رفتیم و نظرش اینه که خیلی خوب وزن نگرفتی و این شاید به خاطر بازیگوشی و شیر نخوردنت هست با اینکه من برای شیر خوردنت خیلی وقت میذارم ولی بیشتر توی خواب شیر میخوری و اگر همین طور پیش بری غذای کمکی را زودتر برات شروع میکنه
خلاصه که روزها با تو شیرین و متنوع هست ملوسکم و دنیا برام عوض شده خیلی چیزهایی که قبلا" اصلا اهمیتی نداشت مهم شده و چیزهایی که قبلا" برام مهم بود الان کاملا رنگ باخته ولی من از این تغییرات کاملا" راضیم و تو همه زندگی من و بابایی هستی
كلمه ميشوم
شبيه دوستت دارم
مي گويي سلام
و تمام ترانه هاي عاشقان جهان
در من جاري ميشود
(و من دوباره از خاله زهرا تقلب میکنم آخه شعرهاش قشنگه)