سال نو
دخترکم روزها آنقدر تند تند میگذره که باورم نمیشه یکسال گذشته ، سال گذشته این موقع اصلا فکر نمیکردم که اکنون تو در آغوشم باشی و به من لبخند بزنی ، فکر نمیکردم موفق بشیم بعد از چند سال تلاش بالاخره خونمون را عوض کنیم . تو اینچنین دختر خوش قدم و با برکتی هستی و لطف خدای بزرگ دوباره و دوباره شامل حالمون شد. به قول بابایی اگه ما میخواستیم برای این کار برنامه ریزی کنیم هیچ وقت نمیتونستیم ، اما وقتی همه چیز را میسپاری دست خدا اونطوری برات برنامه ریزی میکنه که حیرت میکنی و همه چی با هم جور میشه .
نازگل خانم باز هم بزرگ شدی به جوجه های روی چراغ اتاقت و به عروسک هایی که روی یخچال هست و عکسهای عروسکی روی پوشکت خیلی علاقه مندی و در هر شرایطی باشی بهشون میخندی ، وقتی پوشکت را باز میکنم به شدت دست و پا میزنی و ذوق میکنی و به صورت ماهرنه ای از دست من در میری که پوشکت نکنم . من نمیدونم رشد ناخنهای تو چقدر میتونه باشه که هر چی من کوتاهشون میکنم باز هم تو خودت و ما را چنگ میزنی.
خلاصه که روزها در گذره و ما به انتهای امسال رسیدیم که سالی فراموش نشدنی و به یاد ماندنی در تقویم زندگی ماست و عید امسال هم با تو عیدی بی نظیر خواهد بود .
اولین عیدت مبارک باشه عزیز دل مامان و بابا