دوماهگی و واکسن
دختر ناز صبورم دو ماه شیرین را با هم سپری کردیم تا به روز واکسن دو ماهگیت رسیدیم ، من همه اش برای این روز استرس داشتم . بالاخره چهارشنبه صبح رفتیم و تو خیلی خانوم بودی با اینکه خیلی دردت گرفته بود اما زود آروم شدی و حسابی با درد پا و تبت صبوری کردی و خدا را شکر این دو سه روز را با کمک مامان زهره پشت سر گذاشتیم و تو دوباره امروز دختر خندان من بودی
آنقدر خانومی که وقتی از خواب بیدار میشی با خودت بازی میکنی و من متوجه بیدار شدنت نمیشوم و وقتی میام بالا سرت از اون لبخند های قشنگت تحویلم میدی .
وقتی مهمون داریم یا میریم مهمونی تو همیشه خیلی آرومی و آبروداری میکنی و مثل یک دختر بزرگ خانوم رفتار میکنی
دیگه من و بابایی را به خوبی می شناسی و با هامون حرف میزنی و جوابمون را میدی ، قشنگ ترین آقوی دنیا را میگی .
وقتی پوشکت را عوض میکنم دو تا پات را میذاری زمین و قمبل خوشگلت را بلند میکنی و بعد دستای منو میگیری و بلند میشی
خلاصه که به قول بابایی بهترین و قشنگ ترین دختر دنیایی که الان فقط 63 روزشه ولی تمام دنیای من و باباییشه