دختر گل ما، رستا ،دختر گل ما، رستا ،، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

مسافر كوچولوي ما

تخت و کمد دخملی

1392/8/27 13:35
نویسنده : نگارينا
163 بازدید
اشتراک گذاری

هفته سی و سوم بارداری :

کوچولوی شما اکنون حدود 1900 گرم وزن دارد و هر هفته 200 گرم به وزن او اضافه می شود. او مانند نی در حال رشد کردن است. در این هفته اندازه دست‌ها و پاهای او کاملاً با بقیه بخش‌های بدنش تناسب پیدا کرده است. قد او حدود 44 سانتی‌متر شده و با کمبود فضا مواجه است. با این وجود همچنان بسیار فعال است، هرچند که حرکاتش کوچک و کم شده.چروكها و همچنين رنگ سرخ پوست او كمتر شده و در حالي كه اكثر استخوانهاي او در حال سخت شدن هستند جمجمه او هنوز نرم بوده و استخوانهاي جمجمه كاملا به يكديگر نچسبيده اند. اين امر به او كمك مي كند تا راحت تر از مجراي زايمان عبور كرده و به دنيا بيايد.

دختر گلم امروز قراره تخت و کمدی را که برات سفارش دادیم آماده بشه و بیارنقلب اگر که بدقولی نکنن و امروز بیارن ما هم تا آخر هفته اتاق دختر خوشگلم را آماده میکنیم و اون موفع همه چی آماده اومدن تو میشه به غیر از یک مسئله که همچنان در هاله ای از ابهام مونده و اونم اسم قشنگته عزیز دلم . اما من مطمئنم که به یاری خدا یه اسمی که برازنده تو باشه برات انتخاب خواهیم کرد . ماچ

نمیدانم،
تو را به اندازه ی نفسم دوست دارم،
یا نفسم را به اندازه ی تو!؟
نمیدانم،
چون تو را دوست دارم نفس میکشم،
یا نفس میکشم که تو را دوست بدارم!؟
نمیدانم،
زندگیم تکرار دوست داشتن توست،
یا تکرار دوست داشتن تو،زندگیم!
تنها
میدانم :
که دوست داشتنت
لحظه
لحظه
لحظه ی
زندگیم را می سازد،
و عشقت
ذره
ذره
ذره ی
وجودم را! 

 

پی نوشت :البته اینم باید بگم که منظورم از تو ، تو و بابایی هست چون با اومدن تو من عشقم را نصف نمیکنم بلکه دو برابرش میکنم .........قلبقلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مهدیه
27 آبان 92 14:11
ایشالا با خوشی و بدون دردسر بدنیا میاد بوووووووووس
دلسارا
27 آبان 92 14:58
نگار عزیزم نمیدونم چرا این پست رو خوندم گریه ام گرفت و دارم گریه میکنم . من نمیدونم چرا ؟ اما تو که نوشتی می تونی بهم بگی ؟ اشکام بند نمیاد. دوستت دارم دخملک بدون نام اصفهانی
نگارينا
پاسخ
سارا جونم از محبتته دوست گلم . ما روزای شاد و غمگینی را با هم پشت سر گذاشتیم و تو همه لحظات منو درک کردی عزیزم
خاله زهرا
28 آبان 92 8:01
تو آن شعري كه من جايي نمي خوانم كه ميترسم به جانت چشم زخم آيد چو مي گويند تحسينم (محمد علي بهمني ) خاله جوني دوست دارم ........
سیده فاطمه
30 آبان 92 8:10
با اشتیاق عجیبی منتظر دی ماهم عاشق دی بودم همیشه چون توش به دنیا اومدم با برفا از آسمون اومدم رو زمین حالا منتظر دی نود و دو ام این بار با شوق بیشتر چون دختر خاله نگار نازم قراره دی بیاد