ماهین ، آوین و مبین
سلام خوشگلکم
مامانی امروز میخوام از همبازیهای آینده ات برات بنویسم ، ماهین دخمل خاله افسون که 9 شهریور توی بیمارستان مهرگان به دنیا اومد وآوین هم دخمل خاله پرستو هست که روز 25 شهریور در کلینیک اصفهان چشم گشود و مبین خان هم که امروز بالاخره بعد از اینکه چند روز منتظر به دنیا اومدنش بودیم در بیمارستان مهرگان قدم به زندگی خاله نسرین گذاشت .
این همبازیهای کوچولوی تو سه ماه از تو بزرگترن البته اول قرار بود که سه ماه از داداشهای تو کوچیکتر باشن اما حالا سه ماه از شما بزرگترن و البته معادل یکسال درسی چون تو نیمه دومی میشی عزیز دلم ......
دیروز هم رفتیم خونه خاله افسون و ماهین کوچولو دخملک غرغروی ناز چشم روشن را دیدیم ، آوین را توی بیمارستان دیدیم و مبین را هم انشا... زودی میبینیم ، امیدوارم که قدمشون برای مامان و باباهاشون خیر باشه و از این به بعد زندگی سه نفری شیرینی را شروع کنن ..
امروز خاله متین برگشته بود کلوپ و من خیلی خوشحالم که حالش بهتره ،الان بازم ازت میخوام که برای خاله متین ، خاله بهار و خاله مرسده و همه خاله های مهربونی که منتظر نی نی های خوشگلن دعا کنی که زودی نی نی ها برن تو دل ماماناشون و همون طور که خاله متین میخواد بری دست پسملش را بگیری و بیاری ، باشه گلم ....
خدا منو آفرید که عاشق تو باشم
جز عاشق تو بودن کاری نداشته باشم
خدا به من نفس داد تا از تو شعر ببافم
تا که ببینی هردم دور تو در طوافم
یه حسی داد تا زنده م صدات باشه تو گوشم
به شوق داشتن تو تن پوش عشق بپوشم
خدا چشامو وا کرد تا تو رو خوب ببینم
از دشت دلخوشیها برات شادی بچینم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز میلاد عشق دست خالی نباشم
خدا تو رو به من داد تا تو قلب تو جا شم
تو مروارید احساس من صدف تو باشم
من صدف تو باشم
خدا تو رو آفرید که من تنها نمونم
که اسمتو شب و روز بشه ورد زبونم
خدا نگاه تو رو گره زد به نجابت
تا من عاصی از بند راضی شم به اسارت
خدا با مهربونی دلتو آشنا کرد
تو قلب سوت و کورم چه محشری به پا کرد
خدا تو رو آفرید که معجزه ببینم
تا وقتی که تو باشی منم عاشقترینم
خدا دلو به من داد تا به تو مبتلا شم
که روز میلاد عشق دست خالی نباشم
خدا تو رو به من داد تا تو قلب تو جا شم
تو مروارید احساس من صدف تو باشم
من صدف تو باشم