به يادم باش ..........
فرشته كوچولوي من اين متن زيبا را امروز عمه كوچيكه برام email كرده بود و من خيلي دوستش داشتم اميدوارم كه وقتي قدمهاي كوچولوت را به اين زمين خاكي نهادي هميشه به يادش باشي و اميدوارم خداي بزرگ مهربون به من اين توانايي را بده كه بتونم به تو ياد بدهم هميشه، همه جا ، اول و آخر اوست و ديگر هيچ
پس از آفرینش آدم، خدا گفت به او: نازنینم آدم….
با تو رازی دارم!..
اندکی پیشترآی ..
آدم آرام و نجیب ، آمد پیش
… زیر چشمی به خدا می نگریست !..
محو لبخند غم آلود خدا ! .. دلش انگار گریست .
نازنینم آدم!!. ( قطره ای اشک ز چشمان خداوند چکید ) !
یاد من باش … که بس تنهایم !!.
بغض آدم ترکید ، .. گونه هایش لرزید !!
به خدا گفت :
من به اندازه ی ….
من به اندازه ی گلهای بهشت …..نه …
به اندازه عرش ..نه ….نه
من به اندازه ی تنهاییت ، ای هستی من ، .. دوستدارت هستم !!
آدم ،.. کوله اش را بر داشت
خسته و سخت قدم بر می داشت !…
راهی ظلمت پر شور زمین ..
زیر لبهای خدا باز شنید ،…
نازنینم آدم !… نه به اندازه ی تنهایی من …
نه به اندازه ی عرش… نه به اندازه ی گلهای بهشت !…
که به اندازه یک دانه گندم ، تو فقط یادم باش !! نازنینم آدم….نبری از یادم….
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی