مسافر كوچولوي ديگري در راه است ...
خانواده كوچك ما 4 نفري مي شود .....
من براي اولين بار در وبلاگت دارم اين خبر را مينويسم و البته به تازگي هم خانواده هامون خبردار شدن .....
دختركم تو هم حس كردي كه خبرهايي در راه است و قراره عضو جديدي به خانواده ما اضافه بشه البته ما هنوز صحبت واضحي در اين زمينه با تو نكرديم چون فكر ميكنيم درك انتظار 6 ماهه براي ورود خواهر يا برادر جديد براي تو سخت خواهد بود اما تو اولين كسي بودي كه چند وقت پيش در اين زمينه از من سوال كردي و من فقط مبهوت نگاهت كردم . جلو اومدي ومعصومانه گفتي مامان تو دلت ني ني داري ؟!!!!!!!!!!!!!!
راستش من هنوز نميدونم كه چطوري ميتونم كس ديگري را به اندازه تو دوست داشته باشم و هنوزاون ارتباطاتي كه با تو داشتم با اين فندق فسقلي ، در من شكل نگرفته اما مطمئنم خدايي كه اين ني ني كوچولو را تو دل من گذاشته حتما اينقدر به من وسعت قلب ميده كه عشق بي اندازه هر دو شما توش جا بگيره ، در غير اينصورت من مادر نخواهم بود ......
حال اين روزهاي من خيلي خوب نبود به همين خاطر يك عذرخواهي به تو بدهكارم . مدام احساس خستگي دارم و بسيار كم طاقت شده ام و همين باعث شده كه كمتر از قبل بتونم باهات بازي و شادي بكنم اما خدارا شكر اين مدت بابا احسان كم كاري من را جبران كرده و خداييش دستش درد نكنه . منم از اينكه ميبينم با بابات اينقدر با هيجان بازي ميكني خيلي خوشحالم و لذت ميبرم. ميدونم وقتي بزرگتر بشي ، روزي كه تو هم مادر بشي حال اين روزهاي من را بهتر درك خواهي كرد دختركم ....
دوستت دارم گل دختر زيباي من