دختر گل ما، رستا ،دختر گل ما، رستا ،، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

مسافر كوچولوي ما

دعوای مامان

1395/1/25 10:54
نویسنده : نگارينا
479 بازدید
اشتراک گذاری

نمیدونم چرا تو نوشتن دارم تنبلی میکنم اتفاقا" هر روز پر است از حرفهای قشنگی که تو میزنی و ما را شگفت زده و خندان میکنی و عاشق دیالوگهامون هستم، عاشق قصه های فی البداهه ای که برات میگم و سعی میکنم تو هر کدوم یه نکته آموزشی برات داشته باشم اما تازگیها با مسواک زدنت مشکل پیدا کردم ،زیر بارش نمیری که نمیری و من هم نگران خراب شدن دندونات هستم . در مورد ساعت خوابت هم که خیلی وقته با هم درگیریم اما فایده ای نداره که نداره ، زودتر از 12/5 - 1 محاله که بخوابی.دیروز ظهر که از خوابیدن خیلی طفره میرفتی و منم خسته از سر کار اومده بودم و بعد از یک ساعت قصه گفتن دیگه از خوابیدنت نا امید شده بودم بهت با اخم گفتم :

رستا مامان من خسته ام میخوام استراحت کنم میخوای بخواب ، میخوای نخواب ،شیطونی نکنیا ....

 

رستا با بغض : چرا داری دعوام میکنی ؟

 

من : دعوات نمیکنم دارم میگم شیطونی نکن

 

رستا : آخه پیشونیت داره دعوا میکنه !!!!!!!!

 

مرده بودم از خنده و کلی چلوندمت .بوسمحبتمحبتمحبت

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله پونه
8 خرداد 95 12:20
ای خدااااااااا چقدر شیرینن این فندقا خودت حفظشون کن
خاله لیدا
14 مرداد 95 0:06
ای جان دختر خوش زبون..ماشالله بهت عزیزم