تولد تو
ثانيه ها و دقايق ، ساعتها و روزها و ماهها گذشتند تا دوباره به روز 14 ديماه رسيديم .يكي از زيباترين روزهاي زندگي ما . روزي كه براي اولين بار چشم بر اين جهان گشودي و در آغوش من و بابايي آرميدي .روزي كه هر سالت را با آرزوهاي خوب براي سال آينده جشن ميگيريم ، يك سال بزرگ شدنت را به نظاره مينشينيم و رشد و بالندگيت را هزاران بار به درگاه خداي منان شكر مي گوييم . هر سال اين روز ميعادگاه ماست ميعادگاه عشق ما سه نفر... به هم قول ميدهيم ما به و تو به ما . ما قول ميدهيم كه تا ميتوانيم مادري و پدري را در حق تو به جا آوريم و تو فرزندي را ،مهرباني را و دختر بودنت را . چون دختر كه باشي نا خواسته خيلي از خوبيهاي دنيا با توست ...
براي رسيدن روز تولدت شوق فراواني داشتم. درست مثل روزهاي كودكي و نوجوانيم كه روزها را ميشمردم تا به روز تولدم برسم و منتظر بشوم ببينم كه به يادم بوده اند ؟ به ياد سالروز تولدم ؟ كنجكاوي و اشتياق براي گرفتن كادوي تولد هميشه همراهم بود . اما امسال دقيقا حس آن سالها را براي روز تولد تو داشتم و حتي همان حس كنجكاوي و اشتياق گرفتن كادوهاي تولدت دوباره در من زنده شده است . حس ميكنم ديگر روز تولد من اين روز است و 4 اسفند ماه فقط روزشمار مادريم خواهد بود ....
اما اگر بخواهم از جشن تولدت بگويم : يك مهماني خانوادگي با حضور پدربزرگها و مادربزرگها و خاله ها و دايي و عمه ها بود . خودموني و گرم و مهربون برگزار شد . كيك تولدت را خيلي دوست داشتي و كادوهاي خوبي هم گرفتي . مباركت باشه دختركم .دايي هم عكسهاي قشنگي ازمون گرفت . البته ما اين مهموني تولد خودموني را جمعه شب برگزار كرديم و خاله نسرين و خاله مينا و خاله زهرا هم كادوهاي خوشگلي براي دختركم فرستاده بودند. امسال جشن تولدي نگرفتيم و بيشتر مراعات تو را كرديم ،دوست نداشتيم در اين روز قشنگ اذيت و كلافه بشي اما حتما در سالهاي آينده يك جشن تولد بزرگ براي تو خواهيم گرفت .
نگاهت را قاب می گیرم. در پس آن لبخند. که به من شور و نشاط زندگی می بخشد.
امروز روز توست...
تولدت مبارک.