من و تو و آتلیه
خداراشکر روزهای تلخمون را پشت سر گذاشتیم. این یعنی اینکه تو یک مرحله بزرگتر شدی، نه اینکه به حرف بگم واقعا خانم شدی ، هم خوابت مرتب شده و هم غذا خوردنت فقط هنوز یاد نگرفتی چه جوری خودت بخوابی و برای خوابیدن خیلی مقاومت میکنی اما من به دختر مهربون صبور شیرین زبون شیطون شجاعم افتخار میکنم . دیشب با هم رفته بودیم آتلیه تا چند تا عکس مادر و دختری بگیریم اما مادر کچلم کردی یا خانم عکاس را یا محیط اونجا را دوست نداشتی و یا خسته شدی و یا شیطنت و کنجکاویت گل کرده بود که بهر حال 1 دقیقه آروم نگرفتی حالا نمیدونم عکسامون چی از آب در بیاد اما امیدوارم اینقدر خسته شدیم و زحمت کشیدیم دو سه تا عکس خوب از توش در بیاد . طفلک مامان زهره خیلی...
نویسنده :
نگارينا
14:06