دختر گل ما، رستا ،دختر گل ما، رستا ،، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

مسافر كوچولوي ما

كيشميشي

دختركم دلم نميخواست اولين نوشته ام بعد از تولدت غمگين باشد اما نتونستم خودم را راضي كنم كه در مورد خاله جان برات ننويسم . خاله جان خاله بابايي و زن مهرباني بود كه در اولين ساعات روز 4 شنبه 17 دي ماه مارا ترك كرد و به ديار باقي شتافت . از اون خانمهاي كدبانويي بود كه شبيه اون ديگه به ندرت تو خانواده ها پيدا ميشه . مهمونيهاش هميشه زبانزد بود و خانمهاي باردار را هميشه با دستپخت خوبش ذوق زده ميكرد . از اون دسته از مادربزرگ هايي كه بزرگي داشتن و گره خيلي از كارها به دستش باز ميشد و تكيه گاه  خيلي از آدم هاي فاميل بود . از اون  مادراني كه ازدواج خيلي از دختر و پسرهاي فاميل را پادر مياني كرده و به سرانجام رسونده اند. در اين 10 سالي كه من و...
21 دی 1393

تولد تو

ثانيه ها و دقايق ، ساعتها و روزها و ماهها گذشتند تا دوباره به روز 14 ديماه رسيديم .يكي از زيباترين روزهاي زندگي ما . روزي كه براي اولين بار چشم بر اين جهان گشودي و در آغوش من و بابايي آرميدي .روزي كه هر سالت را با آرزوهاي خوب براي سال آينده جشن ميگيريم ، يك سال بزرگ شدنت را به نظاره مينشينيم و رشد و بالندگيت را هزاران بار  به درگاه خداي منان شكر مي گوييم .  هر سال اين روز ميعادگاه ماست ميعادگاه عشق ما سه نفر.. . به هم قول ميدهيم ما به و تو به ما . ما قول ميدهيم كه تا ميتوانيم مادري و پدري را در حق تو به جا آوريم و تو فرزندي را ،مهرباني را و دختر بودنت را . چون دختر كه باشي نا خواسته خيلي از خوبيهاي دنيا با توست ...  ...
14 دی 1393
1